کد مطلب:50560 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

ابتلا و امتحان الهی











نظام عالم، نظام ابتلا و امتحان الهی است و همه چیز صورتی از ابتلا و امتحان دارد: ارسال رسل، انزال كتب، تحولات و تطورات، خیر و شر، نعمت و نقمت، وسعت و تنگی، فراوانی و كمبود، فقر و غنا، امنیت و ترس، حیات و مرگ و جز اینها.[1] .

ابتلا و امتحان الهی برای آن نیست كه چیزی بر خداوند مكشوف شود، بلكه برای این است كه انسانها به كمال شایسته ی خود دست یابند و آنچه را نمی دانند دریابند و استعدادهایشان شكوفا شود و صلاحیتهای باطنی شان از نظر استحقاق ثواب یا عقاب به منصه ی ظهور رسد و هر كه به آنچه می خواهد و استعداد خود را در آن جهت شكوفا می كند، دست یابد،[2] به بیان امیرمومنان علی (ع):

«الا ان الله تعالی قد كشف الخلق كشفه، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم ولكن لیبلوهم ایهم احسن عملا، فیكون الثواب جزاء و العقاب بواء.»[3] .

بدانید كه خداوند احوال مردمان را آشكار نمود، نه آنكه بر اسرار پوشیده ی آنان دانا نبود و بر آنچه در سینه های خود نهفته اند بینا نبود، بلكه خواست آنان را بیازماید تا كدامیك از عهده ی تكلیف، نیكوتر برآید تا پاداش، برابر كار نیك بود و كیفر، مكافات كار بد باشد.

همه در ابتلا و امتحان الهی اند و همه چیز وسیله ی این ابتلا و امتحان است و مهم این است

[صفحه 413]

كه آدمی این حقیقت را بدرستی دریابد و از آن در جهت كمال خود بهره جوید. امیرمومنان (ع) می فرماید:

«لا یقولن احدكم: اللهم انی اعوذبك من الفتنه. لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنه، ولكن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن، فان الله سبحانه یقول: (و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه)[4] و معنی ذلك انه یختبرهم بالاموال و الاولاد لیتبین الساخط لرزقه و الراضی بقسمه و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم، ولكن لتظهر الافعال التی بها یستحق الثواب و العقاب، لان بعضهم یحب الذكور و یكره الاناث و بعضهم یحب تثمیر المال و یكره انثلام الحال.»[5] .

كسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچ كس نیست جز كه در فتنه ای است، لیكن آن كه پناه خواهد، از فتنه های گمراه كننده پناهد كه خدای سبحان فرماید: «بدانید كه مال و فرزندان شما فتنه است» و معنی آن این است كه خدا آنان را به مالها و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی ، و خشنود از آن پدید آید و هر چند خدا داناتر از آنهاست بدانها لیكن برای آنكه كارهایی را كه مستحق ثواب است از آنچه مستحق عقاب است آشكار نماید، چه بعضی پسران را دوست دارند و دختران را ناپسند می شمارند و بعضی افزایش مال را پسندند و از كاهش آن ناخرسندند.

پس ابتلا و امتحان الهی سنتی است اساسی در نظام هستی برای فعلیت یافتن استعدادها و ظهور باطنها و كسب استحقاقها، نه روشن شدن چیزی برای خدا.

«یك وقت چیزی را مورد امتحان قرار می دهند برای اینكه مجهولی را تبدیل به معلوم كنند. برای این كار شی ءای را به عنوان میزان و مقیاس به كار می برند، مثل اینكه متاعی را در ترازو می گذارند تا بفهمند كه وزن واقعی آن چقدر است. ترازو فقط وسیله ی توزین است، اثرش فقط این است كه وزن واقعی جسم را معلوم می كند. ترازو خود تاثیری در زیاد كردن یا كم كردن آن جسم ندارد. همچنین است سایر میزانها و مقیاسها. میزان الحراره اثرش این است كه درجه گرمی هوا یا بدن انسان را معین می كند، متر اثرش این است كه كمیت یك طول را معین می كند، علم منطق كه علم میزان نامیده

[صفحه 414]

می شود، اثرش این است كه شكل استدلالها را اندازه گیری می كند و اگر احیانا خللی در شكل استدلال رخ داده باشد، قواعد منطق آن را معین می كند.

امتحان اگر فقط به معنی به كار بردن میزان و مقیاس برای كشف مجهولی باشد، البته درباره ی خداوند صحیح نیست.

امتحان معنی دیگری هم دارد و آن از قوه به فعل درآوردن و تكمیل است. خداوند به وسیله ی بلایا و شداید امتحان می كند، به معنی این است كه به وسیله ی اینها هر كسی را به كمالی كه لایق آن است می رساند. فلسفه ی شداید و بلایا فقط سنجش وزن و درجه و كمیت نیست، زیاد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزایش دادن به كمیت است. خداوند امتحان نمی كند كه وزن واقعی و حد و درجه ی معنوی و اندازه ی شخصیت كسی معلوم شود، امتحان می كند، یعنی در معرض بلایا و شداید قرار می دهد كه بر وزن واقعی و درجه ی معنوی و حد شخصیت آن بنده افزوده شود. امتحان نمی كند كه بهشتی واقعی و جهنمی واقعی معلوم شود، امتحان می كند و مشكلات و شداید به وجود می آورد كه آن كه می خواهد به بهشت برود در خلال همین شداید، خود را شایسته و لایق بهشت كند و آن كه لایق نیست سر جای خود بماند.»[6] .


صفحه 413، 414.








    1. سیری در تربیت اسلامی، ص 309.
    2. ن. ك: شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 310.
    3. نهج البلاغه، خطبه ی 144.
    4. قرآن، انفال / 28.
    5. نهج البلاغه، حكمت 93.
    6. بیست گفتار، صص 179 -178.